چهار ستون تندرستی
چهار ستون تندرستی با ان ال پی
آغاز کار انالپی با الگوسازی مهارتهای برتر ارتباطی است؛ یعنی کسانی که دارای روابط نیرومند با دیگراناند چگونه زبانشان را برای بنای روابط خوب و رسیدن به هدفهایشان بهکار میبرند. مهارتهای ارتباطی اغلب برای برقراری رابطه با دیگران بهکار میروند، اما در حوزه سلامت، چگونگی ارتباط شما با خودتان بیشتر دارای اهمیت است.اساس انالپی بر چهار اصل ساده قرار دارد که از نگاه ما چهار ستون تندرستی را میسازند. نخستین اصل، کیفیت روابط ماست. رابطه خوب برای تندرستی ما حیاتی است. دوستان و عزیزان ما بخشی از ما هستند و در تأیید هویت ما مؤثرند. در اینجا کیفیت مهمتر از کمیت است. اینکه بتوانیم افکار و احساساتمان را با یک یا دو دوست صمیمی در میان بگذاریم، از اینکه روابط سطحی و ظاهری گوناگون داشته باشیم، بسیار بهتر است. برای همین، ما نیازمند آفرینش همدلی و نگهداری آن هستیم. همدلی، کیفیت آن دسته از روابط است که بر اساس اطمینان شکل میگیرد. هنگام همدل بودن، بر دیگران تأثیر میگذارید و آماده تأثیرپذیری از آنان هستید.مدارک فراوانی وجود دارد که نشان میدهد کسانی که روابط صمیمی دلگرمکننده و شبکه اجتماعی نیرومندی دارند، کمتر مریض میشوند، زودتر شفا مییابند و مرگ دیرتر به سراغشان میآید. دلایل گوناگونی برای آن وجود دارد. دوستان خوب را نمیتوان در پیشخوان داروخانهها یافت، اما آنان چنان از تندرستی ما پشتیبانی و به ما کمک میکنند که از توان داروها خارج است. دوستان و اعضای خانواده، شما را به مراقبت از خودتان تشویق میکنند و هنگام بیماری یاریگر شما هستند. احساس تنهایی و بیکسی بسیار ویرانگر است. این احساس، از نیروی بهبودی میکاهد.تأثیر پیوندهای اجتماعی بر تندرستی در پژوهشی که برکمن و سایم در شهر آلمدا کانتی ایالت کالیفرنیا انجام دادهاند، بهگونهای آشکار نشان داده شد
در این پژوهش، که نه سال به درازا انجامید، برای هر یک از ساکنان آلمدا کانتی فهرستی ساده از پیوندهای اجتماعی از قبیل شمار دوستان صمیمی و خویشاوندان، وضعیت تأهل و عضویت در انجمنهای دولتی و غیردولتی تهیه شد. یافتههای این پژوهش نشان داد میزان مرگومیر کسانی که پیوندهای اجتماعی کمتری داشتند، دو تا پنج برابر دیگران و مستقل از دیگر عوامل خطرآفرین نظیر بادهگساری، استعمال دخانیات، اعتیاد و چاقی بود. همچنین کسانی که از پشتیبانی چند دوست خوب، یاریگر و قابل اعتماد برخوردار بودند، از سلامت عمومی بیشتری بهره میبردند. داشتن دوستان خوب، معیار شایستهای برای پیشبینی تندرستی و درازی عمر است. پژوهشی دیگر در دانشکده پزشکی نیومکزیکو نشان داد کسانی که دستکم یک سنگ صبور را در میان اطرافیان خود میشناختند، دارای شاخصهای دستگاه ایمنی کارآمد و میزان پایین موادی همچون کلسترول خون بودند که از نشانههای اصلی احتمال حملات قلبی به شمار میرود.
همدلی با خویش
رابطهتان با خودتان چطور است؟ خود شما تنها کس مورد اعتمادی هستید که همیشه در دسترس است. زندگی کردن با خودتان چگونه است؟ برای بیشتر مردم زندگی کردن با خود مانند زندگی کردن با اشخاص گوناگونی است که هر کدام چیزی میخواهند. آنان افزون بر چانه زدن، چاپلوسی و تهدید کردن، هوای یکدیگر را نیز دارند. این بخشهای گوناگون شما تا چه اندازه با یکدیگر کنار میآیند؟همدلی با خود میتواند در لایههای گوناگون انجام شود. نخست همدلی با جسم شماست. شما در درون جسم خود تا چه اندازه احساس راحتی میکنید؟ آیا این احساس را دوست دارید؟ آیا بدن شما گاهی چون دشمنی به چشم میآید که در برابر شما جبهه میگیرد و بر بستر بیماری میافتد؟ بدنتان را چقدر میشناسید؟ با اینکه ما شب و روز در پوشش بدن خود هستیم، نمیدانیم چگونه کار میکند. هنگامی که بدنمان درست کار میکند، به آن بیتوجهیم و هرگاه درست کار نمیکند، آن را نفرین میکنیم. این کار ما چندان دوستانه نیست. با این کار، از پیامهایی که بدن میفرستد، چشمپوشی میکنیم. بدن شما هم اکنون درباره آسایش جسمانی، هشیاری و گوارش شما به شما چه میگوید؟
دوم، همدلی بین بخشهای گوناگون ذهن شماست که پیشتر از آن سخن گفتیم. البته ذهن بهراستی بخشهای گوناگون ندارد و این دستهبندی تنها برای توضیح مطلب است. شاید شما هم موقعیتی را از سر گذرانده باشید که طی آن بین انجام دادن چند کار گوناگون سردرگم بوده باشید یا اینکه خواسته باشید دو کار متفاوت را در یک زمان انجام دهید. برای نمونه ماندن در خانه یا بیرون رفتن، یا انجام دادن این یا آن کار. در اینجا همدلی یعنی توانایی سازگار کردن خواستههای گوناگون با هم بهگونهای که در یک دوره زمانی به همه این خواستهها رسیدگی شود. شاید ناچار شوید بین دو بخش ذهنتان میانجیگری کنید، چنانکه گویی این کار را میان دو انسان انجام میدهید. همدلی ذهنی هنگامی پدید میآید که بخشهای گوناگون ذهن هماهنگ با هم عمل کنند. ممکن است آنها سازهای گوناگونی بنوازند، ولی نت هر دو یکی است و شما رهبر ارکستر هستید.سوم، همدلی بین بدن و ذهن است. آیا بدن شما به برخی کارهایی که به آن میسپارید معترض است؟ بدن و ذهن جنبههای وجودی یکپارچهاند؛ وجود انسانی. تندرستی از همکاری این دو ناشی میشود. افکار ما تأثیرات جسمانی عینی دارند و بدن ما بر افکار ما تأثیر میگذارد؛ برای نمونه فرض کنید هنگام سرماخوردگی تلاش کنید تصمیم مهمی بگیرید.سرانجام، بُعدی از همدلی در لایه روحی وجود دارد. این میتواند شامل احساسی از تعلق به قلمرویی گستردهتر که فراتر از شخصیت فردی شماست و جایگاه شما در خلقت باشد.شما هنگامی همساز و یکدست میشوید که بخشهای گوناگون وجودتان با یکدیگر هماهنگ باشند. آنگاه آهنگی که مینوازید تنها و تنها از آن خود شما خواهد بود. همسازی یعنی اینکه شما همه از یک جنس هستید؛ آهنگ، کلمات و زبان بدن شما همگی پیام یکسانی را میفرستند و کردار شما با باورها و ارزشهای شما همراستاست. یکدست بودن پیرو اصل «همه یا هیچ» نیست، بلکه برای آن درجاتی وجود دارد. همچنین ممکن است که شما در جایی همساز و در جایی دیگر دچار ناهمسازی53 باشید.دنیای بیرون آینهای است که میزان همسازی شما را بازمیتاباند. تضادهای درونی به تضادهای بیرونی و خارجی دامن میزند. کسانی که در زندگی با خودشان دچار مشکلاند، در زندگی با دیگران نیز مشکلآفرین میشوند و چگونگی همدلی ما با خودمان اغلب بازتابی است از چگونگی همدلی ما با دیگران.هر کدام از ما دنیا را بهگونهای متفاوت تجربه میکنیم و هیچکس به دنیا و آنچه «بهراستی» در آن میگذرد، یکسان نمینگرد. هر یک از ما بر پایه درک و برداشتمان از دنیا رفتار میکنیم و این، «واقعیت» زندگی ما را میسازد. ما بر پایه تجربهها، باورها، ارزشها، علاقهمندیها و گرایشهایمان، از دنیا الگویی میسازیم و سپس با این الگو زندگی میکنیم. این الگو از جهان، تنها یک ساختار ذهنی و انتزاعی نیست، بلکه نوعی روش کلی «بودن» در دنیاست. این الگو روشی برای نفس کشیدن ما و روشی برای تفکر، صحبت کردن، چگونگی برقراری ارتباط با خودمان و دیگران و چگونگی واکنش ما در برابر استرس است. ما به این الگو جان میبخشیم. الگوی ما از دنیا، بهویژه باورها و ارزشهای ما، یکی از تأثیرگذارترین عوامل بر لحظه لحظههای تندرستی ماست.
همگامی
همدلی از راه همگامی به دست میآید. همگامی با دیگران عبارت است از ارج نهادن به آنان و علائق ایشان و توانایی نگریستن به دنیا از چشم دیگران و نه پافشاری بر اینکه آنان با نگاه شما به دنیا بنگرند. همگامی کنایهای گویاست. اگر قدمزنان با کسی سرگرم صحبت باشید، هر دوی شما برای اینکه بهتر گفتوگو کنید، ناچارید با سرعتی یکسان گام بردارید ـ سرعتی که فراخور هر دو باشد. اگر حرفی برای گفتن به کسی دارید که میخواهید آن را بشنود، باید همگام با او قدم بردارید.همگامی مفهومی بسیار گسترده است. همگامی یعنی گرامی داشتن آیینها و رسوم کشورهای بیگانه، پوشیدن پوشاکی شایسته هنگام دیدار با دیگران و پاسداشت باورها و ارزشهای دیگران بدون تلاش برای متقاعد کردن آنان به اینکه اشتباه میکنند. همگامی اعلام موافقت نیست. برای همگام شدن با دیگران نیازی نیست باورهای آنان را بپذیرید، بلکه تنها کافی است اعتبار و اهمیت باورهای ایشان را حتی اگر نادرست میپندارید، پاس بدارید و در همان حال باورها و ارزشهای خود را داشته باشید. کسانی که از بیشترین اطمینان و همسازی درباره باورها و ارزشهای خویش بهرهمندند، چنان نیرومندند که میتوانند بدون بگومگو و تبلیغ خود، فضا را برای طرح باورها و ارزشهای مخالف باز بگذارند.همین که با کسی همگام شوید، میتوانید بین خودتان و او یک پل و راه ارتباطی بسازید. آنگاه میتوانید دست به راهبری بزنید و خود یا دیگران را به سوی حالتی متفاوت و خوشایندتر پیش ببرید.همگام شدن با خود چیست؟ همگام شدن با خود عبارت است از شناخت آنچه در شما هست بدون تلاش ضروری برای تغییر دادن آن. برای نمونه، هنگام احساس سردرد، همگامی یعنی شناخت سردرد و آگاه بودن از آن. همگامی با بدن عبارت از آگاه بودن از پیامهایی است که بدنتان میفرستد. همگامی با احساسات نیز یعنی شناخت احساساتتان و نه سرکوب کردن آنها و تلاش برای نشان دادن احساساتی که به گمانتان «باید» داشته باشید. تنها پس از همگام شدن است که اگر بخواهید میتوانید در صدد تغییر آنها برآیید و خود را به سوی حالت متفاوت دیگری راهبری کنید. هنگام احساس ناخوشی ممکن است بیدرنگ دست بهکار شویم و پیش از اینکه احساس کنونی خود را بشناسیم، بکوشیم از چنگال آن رها شویم. با این کار، دادههای ارزشمندی را از دست میدهیم؛ ارزشمند از آن رو که شاید آنها سرنخهایی داشته باشند که به کمک آنها بتوانیم در آینده از آن احساس دوری جوییم. گویی با شخص دیگری طرفیم و میکوشیم بهگونهای خشن احساسات او را پس بزنیم. ما اغلب با خودمان چنان رفتار میکنیم که هرگز با دیگران چنین نمیکنیم.همگامی و راهبری کلید تأثیرگذاری بر خویش و دیگران است. راهبری دیگران اغلب پیش از همگام شدن با آنان شدنی نیست. اگر ناخوش و بیحال باشید و کسی با نیت خیر به شما بگوید: «هی، خودت رو جمع و جور کن! اوضاع این قدرها هم بد نیست»، گفته او اثر مطلوبی برجای نخواهد گذاشت. گویی او احساس شما را نادیده میگیرد و شما ناچار میشوید با شدت بیشتری بر احساس خود پافشاری کنید. در بگو و مگوها کسی که احساس میکند دیدگاه او را بهدرستی درک نکردهاید، آن را با پافشاری بیشتری تکرار خواهد کرد. بدن ما هم این گونه رفتار میکند. اگر به مدت طولانی نشانههای ناراحتی بدنمان را نادیده بگیریم، این نشانهها شدت مییابند و پافشاری بیشتری نشان میدهند و این میتواند به بیماری بینجامد.
اهداف ویژه
دومین اصل انالپی، آگاه بودن از خواستهتان است. اگر ندانید کجا میخواهید بروید، سردرگم و سرگردان خواهید بود و حتی نخواهید دانست آیا به مقصد رسیدهاید یا نه. پیشفرض انالپی این است که ما هر کاری را با قصد و هدف انجام میدهیم، هرچند به روشنی ندانیم آن قصد و هدف چیست. آنچه به دنبالش هستید هرچه روشنتر و آشکارتر باشد، دست یافتن به آن آسانتر خواهد شد. خواستههایی که دنبال میکنید، در انالپی «اهداف ویژه» نامیده میشود.شفا یافتن پیشروی به سوی حالتی است که میخواهید در آینده به آن دست یابید و جدا از حالت ناخوشایند کنونی شماست. ممکن است اندیشیدن درباره اوج تندرستی و پیشروی به سوی هدفهایی در راستای تندرستی بیشتر، کاری دشوار نمایانده شود، زیرا الگوهای چیره دانش پزشکی ما را تشویق میکنند هنگام تندرست بودن، بهسادگی از کنار آن بگذریم و هنگام بیماری، به معالجه آن بپردازیم. دانش پزشکی درواقع به مطالعه و بررسی بیماری میپردازد، نه تندرستی و چگونگی دست یافتن به آن. طب پیشگیری، با آن نام پرمعنایش، به این میپردازد که چه کنیم تا مریض نشویم.انالپی با دو نگاه به اوج تندرستی مینگرد. نخستین نگاه کاوش در تندرستی بهعنوان حالت مثبتی است که باید پرورش یابد، یعنی الگوسازی تندرستی. دومین نگاه عبارت است از کمک به تعیین هدفهایی ویژه در آینده؛ چیزهایی که برای ما مهماند و ما در عطش دست یافتن به آنها میسوزیم. هدفمندی، از تعیین هدفهای پرکشش و حتی ناگزیر آینده برمیخیزد.
تیزی حواس
سومین ستون انالپی، تیزی حواساست؛ بهکارگیری حواس و آگاه بودن از نشانههایی که دریافت میکنید. تندرست ماندن به معنای توجه نشان دادن به آن چیزی است که بدنتان به شما مینمایاند. بدنتان به شما خواهد گفت کی کاری میکنید که برایتان خوب نیست. جوزف سالها بود که سیگار میکشید و سیگار کشیدن را از دوران دانشکده شروع کرده بود. نخستین سیگار طعم ناخوشایندی داشت؛ گلوی جوزف را سوزاند، او را به سرفه انداخت و در او احساس بدی پدید آورد. با این همه، جوزف سیگار را کنار نگذاشت و پس از چند هفته توانست بهراحتی سیگار بکشد و حتی از کشیدن آن لذت ببرد. نخستین نشانهها همیشه مهمترین نشانهها هستند. ما میتوانیم در زمانی معین به همه چیز خو بگیریم. بدن شما هشدارهای خطاناپذیری به شما خواهد داد گواه بر اینکه انجام دادن فلان کار آسیبرسان است. این نشانهها گاهی بیدرنگ پدیدار میشوند و گاهی طول و تفصیل دارند. اضافه کاری دائمی باعث میشود با احساس کسالت فراوان به منزل بازگردید، پشت سر هم نوشیدنی بنوشید و با احساس ناراحتی و خماری پرخوری کنید. انجام دادن پیوسته همین کارهاست که آسیب به بار میآورد. آنها سرانجام به اوج خود میرسند و شما ناخوش میشوید. این واپسین هشدار، دیگر چنان نیرومند شده است که نمیتوانید آن را نادیده بگیرید.تیزی حواس کلیدی برای بهرهمندی از لذت و خوشی است. پیروان فرقه پیوریتن هنوز هم که هنوز است به گوش ما میخوانند که داشتن حس خوب نارواست و همه خوشیهای زندگی بهایی دارند که باید پرداخت. اما حقیقت آن است که در جستوجوی حسی خوب بودن به ما لذتی بیواسطه میدهد و تندرستی ما را بهبود میبخشد. قانون کارسازی که میتوانید از آن پیروی کنید چنین است: هرچه به شما احساس خوبی میدهد، به شرطی که تعادل و توازن شما را به هم نزند، برای شما خوب است.خوشی و لذت از بهکارگیری کامل حواس پدید میآید ـ مزهمزه کردن خوردنیها، گشتوگذار در طبیعت زیبا و گوش دادن به موسیقی. هرچه تیزی حواس شما کمتر باشد، به جای کیفیت، بیشتر به به دنبال کمیت خواهید بود و هرچه حواس شما تیزتر باشد، خوشی و لذت شما دوچندان خواهد گشت.
پیشنهاد ویژه ما:
بهکارگیری حواس در دنیای درون و دنیای بیرون
برای همگام شدن با دیگران و دستیابی به تفاهم و همدلی، نیاز است از چگونگی واکنش آنان آگاه باشید. تیزی حواس در دنیای بیرون عبارت است از توجه نشان دادن به واکنش دیگران بهگونهای که بتوانید به آنان چنان پاسخ دهید که هر دو به اهدافتان نزدیکتر شوید. در بسیاری از فرهنگها به کودکان آموزش داده میشود تا به چنین دادههایی توجه نکنند. این مایه شرمساری بزرگسالان است. اگر شما در برابر تأثیر خودتان بر دیگران کر و کور باشید، چگونه به هدفهای خود دست خواهید یافت؟به پیرامون خود بنگرید. به اشخاص و اشیای دور و برتان خوب نگاه کنید. به تماشای شکلها و رنگها بنشینید. به صداها و نواها گوش فرا دهید. اکنون به احساسی که دارید توجه کنید. بدن شما تا چه اندازه راحت است؟ شما در دل ِچه نوع احساس عاطفی قرار دارید؟وضعیت بدن و تعادل آن را بررسی کنید.به مزهای که در دهانتان احساس میکنید توجه نشان دهید.چه بویی به مشام میرسد؟اکنون چشمانتان را ببندید و این صحنه را در ذهنتان بیافرینید. چشمانتان را ببندید و درباره صحنهای که دیدهاید بیندیشید. تا آنجا که میتوانید آنچه را دیدهاید به یاد آورید.سپس تصویر را از ذهنتان پاک کنید. صحنه را خالی کنید و به تاریکی ذهنتان بنگرید.آنگاه صداها و نواهایی را که در صحنه پیشین وجود داشتند از خاطرتان پاک کنید یا آنها را به اندازهای کم کنید که شنیده نشوند. سپس آنها را خاموش کنید.درگام آینده یادمانِ هر گونه احساس جسمانی را که داشتید پاک کنید.هرگونه احساس و هیجان را پاک کنید. سرانجام مزهها و بوها را از خاطرتان پاک کنید.آیا چیز دیگری مانده است؟ سوسویی از یک تصویر؟ پچپچ یک صدا؟ اینها را هم از خاطرتان پاک کنید. به زمان کنونی برگردید و چشمانتان را باز کنید.اکنون آن تجربه در کجا قرار دارد؟آنچه از سر میگذرانیم از راه دروازههای حواس ما میآیند. میزان وضوح صحنهای که در ذهنتان به یاد میآورید، به کیفیت توجهی بستگی دارد که در آن زمان به آن نشان دادهاید. شما آن صحنه را به کمک همان حواس پیشین بازمیآفرینید. حواس شما همان تجربهای است که شما هم در دنیای درون و هم در دنیای بیرون، از سر میگذرانید. اندیشیدن، بهکارگیری حواس در دنیای درون است.چگونگی بهکارگیری حواستان در دنیای بیرون بر تفکر و برداشت شما در دنیای درون تأثیر میگذارد.شما میتوانید با دگرگون کردن چگونگی بهکارگیری حواستان در دنیای درون، تجاربتان را دگرگون کنید.این کار کاربردهای گستردهای در تندرستی دارد و توضیح میدهد که چگونه برخی میتوانند از پس استرس برآیند، در حالی که برخی دیگر دچار بیماری میشوند. استرس، عین همان چیزی نیست که بر سرتان میآید، بلکه چیزی است که خودتان میسازید و چگونگی واکنش شما به آن است. بازنمایی استرس بهگونهای متفاوت، واکنش شما را به آن تغییر خواهد داد. هرگاه هم که واکنشتان را تغییر دهید، استرس ناپدید خواهد شد.حواس ما دادهها را منتقل میکنند و ما با بهکارگیری حواسمان، برداشتهای خود را به شکل احساس به خودمان «بازمینماییم». به همین دلیل حواس در انالپی «نظامهای بازنمایی» نامیده میشوند.
نظام دیداری شامل همه تصاویر ذهنی ماست؛ هم تصاویری که میسازیم و هم تصاویری که به یاد میآوریم. نظام شنیداری شامل خاطرات ما از آواها، موسیقی و اصوات است. این نظام شامل گفتوگوهای درونی ما با خودمان نیز هست (که اغلب تکصدایی است.) نظام جنبشی از برداشت ما از جسممان (برانگیختگی در اثر تحریکات درونی)، برداشتمان از داشتن تعادل (دهلیزی)، احساس بیواسطه لمس (لامسه) و عواطف و هیجانات ما تشکیل شده است. عواطف و هیجانات کمی متفاوتتر از بقیهاند و عبارتاند از چگونگی احساسی که ما به موضوعی ویژه داریم و از مجموعهای از احساسات برخاسته از تحرکات درونی بدن تشکیل شده است.ما حواسمان را در دنیای بیرون پرورش میدهیم؛ هنرمندان توانایی دیدن، موسیقیدانها توانایی شنیدن و ورزشکاران حس جنبشی تعالییافته بدنشان را پرورش میدهند. ما همچنین به روشی همسان، حواسمان را در دنیای درون توسعه میدهیم. ما دارای یک یا دو نظام بازنمایی برتر هستیم که از راه آنها به تفکر میپردازیم. با برتری نظام دیداری ممکن است به گرافیک، طراحی لباس، هنرهای بصری، تلویزیون، ریاضیات و فیزیک علاقهمند شوید. برتری نظام شنیداری ممکن است شما را به زبان و ادبیات، نویسندگی، نمایشنامهنویسی، موسیقی و سخنرانی علاقهمند کند. برتری نظام جنبشی ممکن است با علاقهمندی شما به ورزشهای همگانی، درودگری و ورزش حرفهای نمود پیدا کند. البته اینها یک دستهبندی بسیار کلی است. جای دادن افراد در یک دسته ویژه تلاشی بهکل بیهوده است، زیرا ما همه نظامهای بازنمایی را بهکار میگیریم. با این همه، به یکی دو تای آنها گرایش بیشتری نشان میدهیم.هرچه حواستان را بیشتر در دنیای بیرون به کار گیرید و هرچه تیزی و شدت آن بیشتر باشد، از آن در جایگاه یک نظام بازنمایی بیشتر پشتیبانی خواهید کرد. این ممکن است روش اندیشیدن ما را نیرومند یا کمتوان کند. برای برخی، اندیشیدن یعنی ساختن تصاویر ذهنی روشن و آشکار و برای برخی دیگر یعنی گفتوگو با خود و برای دیگران، یعنی دنبال کردن احساسات. هیچ یک از این روشها درست یا نادرست نیست، بلکه بستگی به کاری دارد که قصد انجام دادن آن را دارید. ما همچنین با درهم آمیختن نظامهای بازنمایی به روش ترکیبی میاندیشیم؛ ترکیبی از نظامها که در آن تصاویر، صداها و احساسات به شکلی به هم پیوسته با یکدیگر آمیخته شدهاند. برتری نظامهای بازنمایی برای تندرستی شما پیامدهایی دارد. شما از کدامیک از آنها بیبهرهاید؟ برای نمونه ممکن است کسی که در نظام بازنمایی دیداری کمتوان است، ناتوان از تجسم آیندهای خوب باشد. هرگاه چنین کسی دچار بیماری شود، امیدوار است در آینده بهبود یابد و امیدوار بودن برخاسته از توانایی تجسم آیندهای بهتر است. بدون این توانایی ما بهسادگی دچار افسردگی و سستی خواهیم شد.ممکن است کسی که در نظام شنیداری خود کمتوان است، از گفتوگوی درونی خود آگاه نباشد. بیشتر ما یکریز با خودمان صحبت میکنیم. ما چه پند و اندرزی به خود میدهیم؟ و چه لحن و صدایی را به کار میبریم؟ اگر کسی با صدایی ناخوشایند، که به زحمت قابل شنیدن است، در گوش شما نجوا کند، چه تأثیری بر شما خواهد گذاشت؟ بیگمان کمکی به حال شما نخواهد کرد. با این همه، ممکن است ما با چنین صدایی با خودمان صحبت کنیم.کسی که نظام جنبشی پرورشنایافتهای دارد، ممکن است از بدنش چندان آگاه نباشد. شاید او نشانههای بیماری را به حساب کاستیهای بدنش بگذارد یا تا هنگامی که به اندازهای ناخوشایند شوند که نادیده گرفتنشان ناممکن شود، آنها را نادیده بگیرد. به این میماند که به سخنان کسی که با او صحبت میکنید بیتوجهی کنید تا جایی که او ناچار شود بر سر شما فریاد بکشد یا یقه شما را بگیرد.توجه نشان دادن به آنچه در دنیای درون میبینید، میشنوید و احساس میکنید به همان اندازه توجه به دنیای بیرون مهم است.
نرمشپذیری
واپسین ستون انالپی نرمشپذیری در رفتار است. اگر دادههای حواستان به شما بگوید در مسیر دستیابی به خواستهتان نیستید، دست به تغییر رفتار خواهید زد. این چیزی بدیهی و آشکار به نظر میرسد، اما بیشتر مردم هیچ تغییری نمیآفرینند و همان کار پیشین را با شدت ادامه میدهند. این، آنان را به هدفهایی میرساند که ممکن است آنچه به دنبالش بودهاند، نباشد.انالپی توصیه میکند اهداف ویژه خود را تعیین کنید و همه ابزارهایی را که دارید برای پیشروی به سوی آن بهکار گیرید. این کار برای رسیدن به اوج تندرستی و هر هدف ویژه دیگر، راهگشاست. تا جایی که میتوانید درباره چگونگی دست یافتن به اهداف ویژهتان چند گزینه را در نظر بگیرید و به کمک دادههای حواستان تعیین کنید چه چیزی شما را به هدف نزدیکتر و چه چیزی دورتر میکند. اگر کاری که میکنید سودمند نیست، کار دیگری انجام دهید.نرمشپذیری، از مشخص بودن خواستهتان و یافتن راههایی برای رسیدن به آن پدید میآید. برای نمونه، اگر در خیابانی پررفتوآمد در حال رانندگی به سوی محل کارتان باشید، مسیر دیگری را برای رسیدن به مقصد پیدا خواهید کرد؛ البته اگر قصد داشته باشید بهموقع سر کارتان حاضر شوید. شما لجبازانه در داخل خودروی خود پشت راهبندان نخواهید نشست و در دل نخواهید گفت: «این راهی است که من همیشه از آن میگذرم پس باید همین راه را بروم.» اما ما اغلب با تندرستیمان چنین میکنیم، زیرا در حوزه تندرستی، روابط علت و معلولی چندان آشکار و بیواسطه نیستند. همچنین خوگیری و حس آشنایی میتواند چنان آسایشبخش باشد که ما را از آفرینش تغییراتی که بدنمان خواهان آن است، بازدارد.بنابراین اگر از درد کمر یا گردن رنج میبرید، باید در صدد تغییر طرز نشستن و ایستادن یا تغییر عادات خوابیدن برآیید. یا اگر دچار سوءهاضمه هستید، شاید نیاز باشد عادات غذایی خود را تغییر دهید؛ تغییر نوع غذا، دفعات و سرعت غذا خوردن. در بیماری دراماتیت (ورم پوست) شاید لازم باشد نوع الیاف پوشاک یا شویندههایی را که بهکار میبرید، عوض کنید. شناسایی آلرژیهای غذایی دشوارتر از موارد دیگر است. در اینجا باید بهگونهای منظم از برخی غذاها پرهیز کنید و سپس آثار این پرهیز را بسنجید.یکی از دوستان جوزف از دوستداران پروپاقرص تنیس بود و از آن بسیار لذت میبرد. همچنین بازی تنیس ورزش خوبی برای او به شمار میآمد. در یکی از بازیها آرنج دست راست او آسیب دید و به این باور رسید که تا چند هفته نخواهد توانست تنیس بازی کنند. (او راستدست بود). اما تشخیص پزشکان این بود که چند ماه طول خواهد کشید تا آرنج معالجه شود. گویا او ناگزیر بود به چندین ماه ورزش نکردن اجباری تن دهد. بنابراین شروع به یادگیری دوباره بازی تنیس با دست چپش کرد. به گفته او، یادگیری دوباره بازی تنیس برای او بسیار لذتبخش بود و باعث شد قدر مهارتها و تکنیکهای این ورزش را بیشتر بداند. ازآنجاکه او چندین سال با دست راست تنیس بازی کرده بود، بازی با دست چپ را خیلی زود یاد گرفت و تا بهبود دست راستش، چندین ماه با دست چپ بازی کرد.مرتبط کردن واکنشهای بدن به یک علت ممکن است به دلیل وجود فاصلهای طولانی بین آنها، کمی دشوار باشد. فرایندهای فیزیولوژیکی بهآهستگی تغییر پیدا میکنند. سردرد امروز ما ممکن است به دلیل پرخوری دیروز ما باشد. اما ارتباط بین این دو چندان آشکار و واضح نیست. بنابراین ما گاهی به دلیل اینکه واکنشهای بدن پس از زمانی طولانی بروز مییابند، بر رفتاری که در راستای تندرستی ما نیست، پافشاری میکنیم. همچنین ممکن است که ما در جایی نادرست به دنبال علت و ریشه بگردیم. ذهن و بدن از هم جداییناپذیرند اما ما عادت کردهایم آنها را جدا از هم بپنداریم. هم غذا میتواند باعث تغییر خلق و خوی آدمی شود و هم تیرگی روابط انسانی میتواند ما را بیمار کند و در کل، تشخیص اینکه باید کجا را جستوجو کرد بسیار دشوار است. ذهن سریع حرکت میکند و بدن آهستهتر واکنش نشان میدهد، اما واکنشهای آن بسیار عمیق است.ممکن است یک عادت ناسالم را شناسایی کنیم، ولی نتوانیم آن را تغییر دهیم. رفتار، عادتها، باورها و ارزشها در فرایندی پیچیده در هم تنیدهاند و بر یکدیگر تأثیر میگذارند. شما نمیتوانید بهراحتی ذرهای را از جای خود بردارید بدون اینکه چیز دیگری را به جای آن بگذارید. به همین دلیل است که بسیاری از اهداف تندرستی از دسترس دور میشوند. شاید ما بکوشیم دست از عادتی کهنه برداریم، بدون اینکه جانشینی برای آن عادت و سودمندیهای آن پیدا کنیم. در اینجا چون با آن «بخش» از ما که مسئول آن عادت کهنه است مشاوره نشده است، این بخش هرگز با ترک آن عادت کهنه موافقت نخواهد کرد.ترک سیگار نمونهای گویا در اینباره است. برداشتن گامهای زیر میتواند برای یک سیگاری کارساز باشد:
- در بدنش احساس کند که سیگار به او آسیب میرساند
- باور داشته باشد که سیگار به او آسیب میرساند.
- شیوههای تنفسی خود را تنظیم کند.
- فرآوردههای جنبی سیگار کشیدن را که ارزشمند میپندارد، مانند احساس راحتی در یک موقعیت اجتماعی، با روشهای دیگر به دست آورد.
- پیوند خودکاری را که بین روشن کردن سیگار و موقعیتهای خاصی چون پایان وعده غذا وجود دارد، از هم بگسلد.
- تصویر تازهای از خود بسازد که با «یک غیرسیگاری» که آرزو دارد به آن تبدیل شود، هماهنگتر باشد.
- هرگونه پیوندی را که بین سیگار کشیدن و لایه هویت وجود دارد، مانند خود را «یک سیگاری» پنداشتن، از هم بگسلد.
- یاری و پشتیبانی دوستان و خویشاوندان را درخواست کند.
- و سرانجام، پولی را که میتواند با ترک سیگار پسانداز کند در نظر آورد و آن را در راههای مثبتی که ارزشمند میپندارد، مصرف کند.
حالت عاطفی
حالت عاطفی کنونی شما عکس فوری تندرستی شماست. در انالپی حالتعبارت است از سبک و شیوه بودن شما در هر لحظه؛ حاصل جمع افکار، احساسات، هیجانات و انرژی جسمانی و روانی شما. هر حالتی هم شامل ذهن شما و هم شامل بدن شماست؛ شیوه ذهنی و فیزیولوژیکی «بودن» شما. برخی حالتها شدید و بارزند. برای نمونه خشم، عشق، بیحوصلگی، حسادت و خوشی. ما بیشتر به فراز و نشیب و پستی و بلندی زندگی عاطفیمان توجه میکنیم. حتی ممکن است نامی برای حالتی که داریم نگذاریم، ولی آن حالت ویژگیهای گویایی از شیوه تفکر، احساس و هیجانات ما را در بر داشته باشد. حالتها بخشی از محیط درونی هستند و ما میتوانیم مانند محیط بیرونی به محیط درونیمان نیز خو بگیریم و پس از مدتی هیچ توجهی به آن نکنیم. بنابراین همواره این خطر وجود دارد که ما به حالت ناخوشایند دیرپایی که تندرستی و حال خوب ما را تهدید میکند، خو بگیریم.شواهدی فراوان گویای آن است که خشم و بیقراری مزمن، خطر حملات قلبی و گرفتگی رگهای کرونر قلب را افزایش میدهد؛ افسردگی شدید مزمن افزایش احتمال بروز سرطان را در پی دارد، و در بیماریهای قلبی، نقش افسردگی بسی بیشتر از شدت آسیب رگهای قلب، چربی خون بالا و کشیدن سیگار است. پژوهشهای گوناگون نشان داده است که افسردگی دستگاه ایمنی بدن را ناکارآمد میکند. حالتهای منفی دیرپا برای تندرستی بدند. عکس این نیز درست است: حالتهای مثبت برای تندرستی ما سودمندند. حالتهای مثبت احساس خوبی در ما میآفرینند و ما همیشه در جستوجوی آنها هستیم. بنابراین جای شگفتی نیست که دانش پزشکی بهگونهای علمی برای داشتن احساس خوب ارزش و احترام قائل شده است. برای نمونه، در یک آزمایش با اندازهگیری پادتنهای بزاق دهان آزمودنیهایی که به تماشای یک فیلم کمدی با هنرمندی کمدین سرشناس، ریچارد پریور، نشسته بودند، مشخص شد که دستگاه ایمنی بدن آنان کارآمدتر شده است. این پادتنها به نابودی عفونتهایی همچون عفونت سرماخوردگی عمومی کمک میکنند. در این آزمایش، آزمودنیهایی که ادعا میکردند اغلب از خنده و شوخی برای رویارویی با استرس کمک میگیرند، دارای میزان معینی از این پادتنهای پشتیبان بودند. همچنین نورمن کازینس، نویسنده و روزنامهنگار، سهم عمده شفا یافتن خود از بیماری زمینگیرکننده خشکی مفاصل و التهاب مهرههای ستون فقرات را به تماشای فیلمهای ویدئویی کمدی نسبت داده است. آری، خنده شفابخش است.تعجبی ندارد که یک حالت هیجانی منفی قوی همچون افسردگی دستگاه ایمنی بدن را از کار میاندازد. شگفتی اینجاست که حتی حالات هیجانی ساختگی نیز میتوانند بر بدن تأثیر بگذارند. پل اکمن، روانشناس دانشگاه کالیفرنیای شهر سانفرانسیسکو، چندین پژوهش درباره حالات چهره بهویژه هنگام دروغ گفتن انجام داده است. در یکی از این پژوهشها او از آزمودنیها درخواست کرد حالات تنفر، خشم و ترس را به صورت ساختگی در چهرهشان نشان دهند یا این حالات را در ذهنشان پدید آورند. آنگاه وی با اندازهگیری ضربان قلب و دمای پوست آزمودنیها توانست بگوید که کدامیک از آنان کدام حالت هیجانی ویژه را به شکل ساختگی در چهره خود پدید آورده است. وانمود کردن به خشمگینی یا ساختن یک حالت هیجانی در ذهن، از راه سلسله اعصاب خودمختار اثر فیزیولوژیکی مستقیمی بر بدن میگذارد.یک حالت هیجانی منفی دیرپا بسیار شبیه به «راه رفتن روی لبه طناب» است، زیرا بهسادگی میتواند تعادل ما را برهم بزند. وزش بادی که هنگام تعادل کامل نمیتوانست ما را به دردسر بیندازد، اینک میتواند ما را به زمین پرت کند.ناخوش شدن بدون تردید گونهای تغییر حالت است، اگرچه بیشتر نشانههای ناخوشایند بیماری ـ سرفه، التهاب، تب، ضعف و درد ـ در واقع از راه بدنی که سعی در شفا دادن خود دارد پدیدار میشود. این نشانهها اغلب برای برقراری دوباره تعادل لازم و ضروریاند.
غذای خلقوخو
غذا روانگردان است. غذا افزون بر تغذیه ما، بر حالتهای ما نیز تأثیر میگذارد. بنابراین هر قانونگذاری که بخواهد مصرف مواد روانگردانرا ممنوع کند، خوردن غذا را نیز باید ممنوع کند! یاختههای عصبی سرتاپای بدن به واسطه موادی که پیامرسانهای عصبی نامیده میشوند، با یکدیگر بدهوبستان دارند. این پیامرسانها کانالهاییاند که بدن از راه آنها پیامهای خود را رد و بدل میکند و این پیامها به شکل افکار و احساسات در هشیاری ما نمود مییابند. آنها نقطه تلاقی ذهن و بدن ما هستند. پیامرسانهای عصبی از موادی ساخته شدهاند که در مواد غذایی یافت میشود.در بدن ما پیامرسانهای عصبی گوناگونی وجود دارد. برای نمونه، سروتونین یکی از پیامرسانهای عصبی بازدارنده است که از کنش اعصاب میکاهد و خواب را پدید میآورد. تریپتوفان نوعی اسید آمینه است که بدن از آن برای ساختن سروتونین استفاده میکند و شیر و موز درصد بالایی از آن را دارند. بنابراین خوردن شیر داغ پیش از خواب بهراستی میتواند کمک خوبی برای به خواب رفتن شما باشد. غذاهای سرشار از کربوهیدراتها مانند نان و سیبزمینی میزان سروتونین را افزایش میدهند، اما غذاهای سرشار از پروتئین با جلوگیری از استفاده مغز از تریپتوفان میزان سروتونین را پایین میآورند. مغز ما بخشی از برقراری تعادل و توازن میان پروتئینها و کربوهیدراتهای مصرفی را از راه میزان سروتونین انجام میدهد. یک وعده غذایی کربوهیدراتدار بهراستی میتواند به ما احساس راحتی و آرامش بیشتری ببخشد و ما را به چرت بیندازد. ساز و کار این پدیده بسیار پیچیده است، زیرا دیگر اسیدهای آمینه برای انتقال به مغز با تریپتوفان رقابت میکنند. همچنین مصرف کربوهیدرات با تأثیری که بر میزان سروتونین میگذارد، احساس خستگی به بار میآورد و تحمل دردها و ناراحتیهای ملایم را آسانتر میکند.تأثیر غذایی که برای ناهار میخورید، بر شما، بسیار بیشتر از تأثیر میزان ورزیدگی شماست. غذا میتواند خیلی سریع در گستره توجه و حافظه شما تأثیر بگذارد. شما میتوانید با پیروی از برخی رژیمهای غذایی، پیامرسانهای عصبی مغزتان را افزایش دهید. اگر احساس بیتابی و تنش میکنید، خوردن خوراکیهای کربوهیدراتدار میتواند آرامتان کند. این نوعی خوددرمانی است. افسوس که مصرف مداوم کربوهیدراتها بر اندازه دور کمر تأثیر جنبی میگذارد.خوردن، حالت ما را تغییر میدهد و تغییر حالت همیشه با تغییر در روند بیوشیمی داخلی ما بهویژه در میزان پیامرسانهای عصبی گوناگون همراه است. این مواد طبیعی بسیار نیرومندند اما داروخانه بدن آنها را به میزان اندکی توزیع میکند. بدن شما بهترین پزشک است و درست آن مقداری را تجویز میکند که نیاز شماست.مواد گوناگونی وجود دارند که از آنها برای تغییر حالتمان به صورت مستقیم استفاده میکنیم؛ از شکلات، چای، قهوه و الکل گرفته تا کوکائین و هروئین. مبحث داروها و رژیم غذایی بسیار گسترده و پیچیده است و ما در این کتاب به آن نخواهیم پرداخت. از دیدگاه انالپی، حالت ما در تمام طول روز تغییر مییابد. ما از راههای گوناگون سعی در تغییر حالت خود داریم. گاهی ناخودآگاه و به کمک غذا و گاهی خودآگاه با مصرف دارو. در واقع برخی حالتهایی که داروها ایجاد میکنند چنان ارزشمندند که برخی مردم حتی عوارض جانبی دردآور و مرگآفرین آنها را نیز به جان میخرند.انالپی در جستوجوی راههایی برای تغییر حالت به کمک افکار است.اگر حالتهای ما پیوند تنگاتنگی با تندرستی ما دارند، پس آنگاه توانایی تغییر دادن گزینشی حالت، در تندرست ماندن ما ارزش فراوانی خواهد داشت.
دیدگاهتان را بنویسید