نقش باورها در تندرستی
باورها و تندرستی
باورها اصول راهنمای ما هستند. باورها، چه حقیقت داشته باشند چه نه، ما بهگونهای رفتار میکنیم که گویی حقیقت دارند. انالپی نگاهی عملگرایانه به باورها دارد، زیرا باورها اصولی هستند که ما بر پایه آنها عمل میکنیم، نه فقط چیزی که میگوییم به آنها اعتقاد داریم. باورها تعمیمهایی برپایه تجارب گذشته ما هستند که به واکنشهای آینده ما شکل میبخشند. باورها واقعیت نیستند، اگرچه ما گرایش داریم به واقعیتهای پشتیبان آنها توجه و تناقضها را توجیه کنیم. باورها منطقی و اثباتپذیر هم نیستند. آنها درواقع نظریههایی هستند که وارد زندگی روزمره خود میکنیم.به باور خود، شما تا چه اندازه تندرستید؟ در اینباره پژوهشهای فریبندهای از سوی برخی سببشناسان انجام شده است که در آنها از آزمودنیها خواسته شده تندرستیشان را با نمرههای عالی، خوب، نسبی و اندک نمرهگذاری کنند. نمره دادن به تندرستی، معیاری مناسب برای پیشآگهی از طول عمر افراد به شمار میرود. یافتههای این پژوهشها حتی هنگامی که جنس، میزان تحصیلات، میزان درآمد و سن آزمودنیها ثابت نگه داشته شد، باز هم یکسان بود. با داشتن شرایطی برابر، کسانی که باور داشتند تندرستی اندکی دارند، سه برابر بیشتر از دیگران احتمال داشت که طی هفت سال آینده فوت کنند. باوری که ما درباره تندرستیمان داریم، میتواند تأثیری بیش از معیارهای مادی و مشهود داشته باشد.چگونه ممکن است بیماران دچار آرتریت و فشار خون، به خودشان نمره خوب بدهند، اما دیگرانی که سرمایی بیش نخوردهاند تندرستیشان را اندک ارزیابی کنند؟ زیرا تندرستی برداشتی ذهنی و واقعیت خودساخته زندگی روزانه شماست، نه چیزی که بتوان آن را اندازه گرفت و با تندرستی دیگران مقایسه کرد.باور شما به اینکه تا چه اندازه تندرستید، به شواهد و مدارکی که درباره تندرست بودنتان در اختیار دارید و مقایسههایی که در اینباره انجام میدهید بستگی دارد. در اینجا باید کمی واقعگرایانه عمل کرد. اگر تندرستی را برابر با پنج سال پیاپی دور بودن از بیماری، افزون بر توانایی شرکت در مسابقه دوی ماراتن به شمار آوریم، آنگاه شمار اندکی خود را تندرست خواهند پنداشت. ولی اگر تندرستی، داشتن تعادل و توانایی شفا دادن خود انگاشته شود، آنگاه شما شخصی با بنیانی تندرست به شمار خواهید آمد که تنها گاهی بیمار میشود.تعریف شما از تندرستی بر باور شما به اینکه تا چه اندازه تندرستید تأثیر میگذارد و باور شما به اینکه تا چه اندازه تندرستید بر طول عمر شما مؤثر است.
علت و معلول
باورها میکوشند علت و معلول را توضیح دهند. علت و معلول هنگامی که یکی خیلی زود و بدون هیچ درنگی به دنبال دیگری پدیدار شود، آشکارترند. اگر دستتان را با چاقو ببرید، بیدرنگ از آن خون خواهد آمد. هرچه فاصله زمانی بین دو رویداد بیشتر باشد، گفتن اینکه یکی از آن دو علت دیگری است، دشوارتر خواهد شد، زیرا در این فاصله عوامل بسیار زیادی وارد میدان خواهند شد.برقراری رابطه ساده علت و معلولی درباره تندرستی، کاری بس دشوار است. بدن انسان یکی از پیچیدهترین دستگاهها در دنیا به شمار میرود که در آن علتها و رابطههای بیشماری یافت میشود. برای بیمار شدن، وجود برخی عوامل لازم است، ولی کافی نیست. برای نمونه، ویروس آنفلوانزا «علت» این بیماری به شمار میرود، به شرطی که چندین عامل دیگر نیز وجود داشته باشد. اگر چنین نبود، همه انسانها همواره درگیر این بیماری بودند.بدن انسان همچون دستگاهی کار میکند که همیشه در تلاش است خود را شفا دهد، حتی هنگامی که در ظاهر عکس این کار را انجام میدهد. برای نمونه، بیماری پوکی استخوان نوعی کاهش پیشرونده تراکم استخوانهاست. بدن کلسیم مورد نیاز خود را از استخوانها دریافت میکند و در پی آن، استخوانها شکنندهتر میشوند. چرا بدن باید از استخوانها کلسیم بگیرد؟ برای اینکه زنده بماند. بدن برای داشتن کارکرد عصبی مناسب به مقدار معینی کلسیم نیاز دارد و زندگی ما به مصرف این کلسیم بستگی دارد. هنگامی که بدن موفق به کسب کلسیم مورد نیاز از غذای مصرفی نمیشود، بهناچار آن را از استخوانها جذب میکند. رژیم غذایی ما دربردارنده مقدار لازم کلسیم هست، به شرطی که بدن بتواند آن را جذب کند. اما بسیاری از غذاهایی که میخوریم، جذب کلسیم را دشوار میسازند. شیر گاو دارای مقدار فراوانی کلسیم است، ولی افزون بر آن دارای میزانی فسفر نیز هست که برای اختلال در جذب کلسیم بسنده میکند. پروتئینهای حیوانی نیز در جذب کلسیم اخلال میکنند. هرچه پروتئینهای حیوانی بیشتری مصرف کنید، کلسیم بیشتری از دست خواهید داد. یک رژیم غذایی عادی رایج در غرب شامل سه برابر آن مقدار پروتئینی است که در یک رژیم غذایی درخور مورد نیاز است. اگر بدن نتواند کلسیم جذب کند، رژیم غذایی دربردارنده کلسیم کافی، هیچ کمکی به تأمین کلسیم نخواهد کرد. بنابراین شاید نیاز باشد بیماران دچار پوکی استخوان رژیم غذایی درخور و برنامهریزی شدهای را بهکار برند.بیشتر نشانههای بیماریها، گویای تلاش بدن برای شفا دادن خود است. برای نمونه، التهاب به بدن کمک میکند خون و لنف بیشتری به ناحیه آسیبدیده انتقال دهد. یا دمای بالا و تب، به دستگاه ایمنی بدن امکان میدهد با سرعت بیشتری کار کند. هرگاه دچار عفونت میشویم، بدن ما برخی مواد شیمیایی را تولید میکند که درجه «ترموستات» تنظیمکننده دمای بدن را، که در هیپوتالاموس جای دارد، بالا میبرد. پس از چیره شدن دستگاه ایمنی بر عفونت، این مواد شیمیایی دیگر تولید نمیشوند و بدن از راه عرق کردن، کار خنک کردن خود را آغاز میکند.باورها و معناباورها به تجارب ما معنا میبخشند. آنها خط مشی زندگی و دانستههای ما را تعیین میکنند و از همین روست که برخی در تنگناها با گفتن «میدانستم اینگونه میشود» میکوشند خود را بهگونهای شوم و ترسناک قانع کنند. باورها نظام و سازمانی را برپا میدارند. آنها با هماهنگی با هم ساختاری را تشکیل میدهند که تجارب ما را به هم پیوسته میکند.
گاه تغییر یک باور، باورهای دیگر را زیر سؤال میبرد. برای نمونه، اگر احساسات و هیجانات میتوانند دستگاه ایمنی بدن را کمتوان یا پرتوان کنند، «معنایش» این است که «مهار بیماریام تا اندازهای در دست من است.»بیماریهای خطرناک، اغلب به از هم پاشیدگی باورهای ما میانجامند. برای نمونه، تشخیص ابتلا به سرطان مانند زلزله باورهای ما را به لرزه درمیآورد. حتی بیماریهای سبک نیز برای ما معنایی دارند. هنگامی که بیمار میشوید چه واکنشی نشان میدهید؟ آیا بیماری برای شما تکاندهنده است؟ آیا اذیت میشوید؟ آیا بیماری برای شما چیزی است که باید بیدرنگ از دست آن رها شوید و دوباره به زندگی پیشین خود بازگردید؟ آیا احساس میکنید باید زندگیتان را به روال طبیعی ادامه دهید؟ آیا بیماری در نگاه شما نشانه کمتوانی است؟ بیشتر مردم با کسانی که بیمارند احساس همدردی نمیکنند. آنان باور دارند که هر کس خودش بهتنهایی باید بار بیماری را بر دوش بکشد.باورها بر بهبودی بیماریها تأثیر بسیاری دارند. 20 تا 30 درصد بیمارانی که دچار حمله قلبی میشوند، چون بهگونهای رفتار میکنند که گویی فلج و ناتواناند، هرگز بهطور کامل درمان نمیشوند. در گذشته پزشکان تلاش میکردند این بیماران را از راه مشاوره به آسانگیری تشویق کنند، اما اینک پی بردهاند بیماران قلبی تا میشود باید به کارهای پیش از بیماری بپردازند. بهگونهای یکسان، عوارض جانبی عمل جراحی میتواند شما را از کار بیندازد، مگر اینکه تا میتوانید با ورزش کردن و تمرینات فیزیوتراپی جنبوجوشتان را از سر بگیرید.رابرت لوین، استاد توانبخشی دانشگاه هال، برنامهای برای توانبخشی بیماران قلبی تدارک دیده است که اکنون در 80 بیمارستان دولتی به اجرا درمیآید. این برنامه برای دگرگون کردن برداشت بیماران قلبی از بیماریشان طراحی شده است. به گزارش لوین،80 درصد بیماران قلبی بیماریشان را به عواملی نسبت میدهند که احساس میکنند درباره آنها کاری از دستشان ساخته نیست؛ عواملی چون نگرانی، استرس و فشار کاری. این بیماران باور ندارند که سکان زندگیشان در دستشان است. چنین باورهایی بر میزان اضطراب و افسردگی در چرخهای کور و مرگآفرین میافزاید، زیرا افسردگی احتمال مرگ زودرس را دوبرابر میکند.
شاید بتوان گفت هرکس به اندازهای از بیماری شفا مییابد که به آن باور داشته باشد.
دوره مرتبط:
علت و معلول
باورها میکوشند علت و معلول را توضیح دهند. علت و معلول هنگامی که یکی خیلی زود و بدون هیچ درنگی به دنبال دیگری پدیدار شود، آشکارترند. اگر دستتان را با چاقو ببرید، بیدرنگ از آن خون خواهد آمد. هرچه فاصله زمانی بین دو رویداد بیشتر باشد، گفتن اینکه یکی از آن دو علت دیگری است، دشوارتر خواهد شد، زیرا در این فاصله عوامل بسیار زیادی وارد میدان خواهند شد.برقراری رابطه ساده علت و معلولی درباره تندرستی، کاری بس دشوار است. بدن انسان یکی از پیچیدهترین دستگاهها در دنیا به شمار میرود که در آن علتها و رابطههای بیشماری یافت میشود. برای بیمار شدن، وجود برخی عوامل لازم است، ولی کافی نیست. برای نمونه، ویروس آنفلوانزا «علت» این بیماری به شمار میرود، به شرطی که چندین عامل دیگر نیز وجود داشته باشد. اگر چنین نبود، همه انسانها همواره درگیر این بیماری بودند.بدن انسان همچون دستگاهی کار میکند که همیشه در تلاش است خود را شفا دهد، حتی هنگامی که در ظاهر عکس این کار را انجام میدهد. برای نمونه، بیماری پوکی استخوان نوعی کاهش پیشرونده تراکم استخوانهاست. بدن کلسیم مورد نیاز خود را از استخوانها دریافت میکند و در پی آن، استخوانها شکنندهتر میشوند. چرا بدن باید از استخوانها کلسیم بگیرد؟ برای اینکه زنده بماند. بدن برای داشتن کارکرد عصبی مناسب به مقدار معینی کلسیم نیاز دارد و زندگی ما به مصرف این کلسیم بستگی دارد. هنگامی که بدن موفق به کسب کلسیم مورد نیاز از غذای مصرفی نمیشود، بهناچار آن را از استخوانها جذب میکند. رژیم غذایی ما دربردارنده مقدار لازم کلسیم هست، به شرطی که بدن بتواند آن را جذب کند. اما بسیاری از غذاهایی که میخوریم، جذب کلسیم را دشوار میسازند. شیر گاو دارای مقدار فراوانی کلسیم است، ولی افزون بر آن دارای میزانی فسفر نیز هست که برای اختلال در جذب کلسیم بسنده میکند. پروتئینهای حیوانی نیز در جذب کلسیم اخلال میکنند. هرچه پروتئینهای حیوانی بیشتری مصرف کنید، کلسیم بیشتری از دست خواهید داد. یک رژیم غذایی عادی رایج در غرب شامل سه برابر آن مقدار پروتئینی است که در یک رژیم غذایی درخور مورد نیاز است. اگر بدن نتواند کلسیم جذب کند، رژیم غذایی دربردارنده کلسیم کافی، هیچ کمکی به تأمین کلسیم نخواهد کرد. بنابراین شاید نیاز باشد بیماران دچار پوکی استخوان رژیم غذایی درخور و برنامهریزی شدهای را بهکار برند.بیشتر نشانههای بیماریها، گویای تلاش بدن برای شفا دادن خود است. برای نمونه، التهاب به بدن کمک میکند خون و لنف بیشتری به ناحیه آسیبدیده انتقال دهد. یا دمای بالا و تب، به دستگاه ایمنی بدن امکان میدهد با سرعت بیشتری کار کند. هرگاه دچار عفونت میشویم، بدن ما برخی مواد شیمیایی را تولید میکند که درجه «ترموستات» تنظیمکننده دمای بدن را، که در هیپوتالاموس جای دارد، بالا میبرد. پس از چیره شدن دستگاه ایمنی بر عفونت، این مواد شیمیایی دیگر تولید نمیشوند و بدن از راه عرق کردن، کار خنک کردن خود را آغاز میکند.باورها و معناباورها به تجارب ما معنا میبخشند. آنها خط مشی زندگی و دانستههای ما را تعیین میکنند و از همین روست که برخی در تنگناها با گفتن «میدانستم اینگونه میشود» میکوشند خود را بهگونهای شوم و ترسناک قانع کنند. باورها نظام و سازمانی را برپا میدارند. آنها با هماهنگی با هم ساختاری را تشکیل میدهند که تجارب ما را به هم پیوسته میکند.
گاه تغییر یک باور، باورهای دیگر را زیر سؤال میبرد. برای نمونه، اگر احساسات و هیجانات میتوانند دستگاه ایمنی بدن را کمتوان یا پرتوان کنند، «معنایش» این است که «مهار بیماریام تا اندازهای در دست من است.»بیماریهای خطرناک، اغلب به از هم پاشیدگی باورهای ما میانجامند. برای نمونه، تشخیص ابتلا به سرطان مانند زلزله باورهای ما را به لرزه درمیآورد. حتی بیماریهای سبک نیز برای ما معنایی دارند. هنگامی که بیمار میشوید چه واکنشی نشان میدهید؟ آیا بیماری برای شما تکاندهنده است؟ آیا اذیت میشوید؟ آیا بیماری برای شما چیزی است که باید بیدرنگ از دست آن رها شوید و دوباره به زندگی پیشین خود بازگردید؟ آیا احساس میکنید باید زندگیتان را به روال طبیعی ادامه دهید؟ آیا بیماری در نگاه شما نشانه کمتوانی است؟ بیشتر مردم با کسانی که بیمارند احساس همدردی نمیکنند. آنان باور دارند که هر کس خودش بهتنهایی باید بار بیماری را بر دوش بکشد.باورها بر بهبودی بیماریها تأثیر بسیاری دارند. 20 تا 30 درصد بیمارانی که دچار حمله قلبی میشوند، چون بهگونهای رفتار میکنند که گویی فلج و ناتواناند، هرگز بهطور کامل درمان نمیشوند. در گذشته پزشکان تلاش میکردند این بیماران را از راه مشاوره به آسانگیری تشویق کنند، اما اینک پی بردهاند بیماران قلبی تا میشود باید به کارهای پیش از بیماری بپردازند. بهگونهای یکسان، عوارض جانبی عمل جراحی میتواند شما را از کار بیندازد، مگر اینکه تا میتوانید با ورزش کردن و تمرینات فیزیوتراپی جنبوجوشتان را از سر بگیرید.رابرت لوین، استاد توانبخشی دانشگاه هال، برنامهای برای توانبخشی بیماران قلبی تدارک دیده است که اکنون در 80 بیمارستان دولتی به اجرا درمیآید. این برنامه برای دگرگون کردن برداشت بیماران قلبی از بیماریشان طراحی شده است. به گزارش لوین،80 درصد بیماران قلبی بیماریشان را به عواملی نسبت میدهند که احساس میکنند درباره آنها کاری از دستشان ساخته نیست؛ عواملی چون نگرانی، استرس و فشار کاری. این بیماران باور ندارند که سکان زندگیشان در دستشان است. چنین باورهایی بر میزان اضطراب و افسردگی در چرخهای کور و مرگآفرین میافزاید، زیرا افسردگی احتمال مرگ زودرس را دوبرابر میکند.
شاید بتوان گفت هرکس به اندازهای از بیماری شفا مییابد که به آن باور داشته باشد.
باورهای دستوپاگیر تندرستی
در زیر نمونههایی از باورهای دستوپاگیر تندرستی را که با یک باور پشتیبان مخالف جفت شده است بازگو کردهایم.
کدامیک از آنها درباره شما درست است؟دوست دارید کدامیک از آنها درباره شما درست باشد؟پاسخ این پرسشها به اندازه فراوانی به معنای تندرست بودن از نگاه شما بستگی دارد:
من شایسته تندرست بودن نیستم،
زیرا…من شایسته تندرست بودن هستم،
زیرا…من تندرستیام را بازنخواهم یافت،
زیرا…من تندرستیام را بازخواهم یافت
زیرا…برای من مقدور نیست که در اوج تندرستی باشم،
زیرا…برای من مقدور است که در اوج تندرستی باشم،
زیرا…اینکه بخواهم تندرست باشم کاری نادرست است،
زیرا…اینکه بخواهم تندرست باشم کاری درست است،
زیرا…اگر دستتان در ارائه تعریفی از تندرستی برای خودتان باز باشد،
آیا واقعیتهایی وجود دارد که معنای آن ناگزیر بودن برای باور داشتن به عبارت نخست است تا عبارت دوم؟در زیر برخی باورهای مرسوم درباره تندرستی را بازگو کردهایم.
شما درباره آنها چگونه میاندیشید؟
آیا در میان آنها باوری هست که داشته باشید، ولی ترجیح میدهید آن را نداشته باشید؟هنگامی که سردرد میگیرم بهتر است قرص بخورم.سوءهاضمه با داروی معده بهخوبی درمان میشود.باید به حرف دکترها گوش کرد.من دانش کافی درباره بدن ندارم تا سکان تندرستیام را در دست گیرم.بیمار شدن گریزناپذیر است.درد و ناراحتی بخشی از روند رشد است.هرچه داروی بیشتری مصرف کنم، تندرستترم.به دنیا آوردن نوزاد پر خطر است و باید تحت مراقبتهای بیمارستانی انجام گیرد.من نمیتوانم بدون کمکهای پزشکی از درد و ناراحتی رها شوم.من مسئول بیماریام هستم.اگر میکروبی وارد بدن شود، کاری از دست ما برنمیآید.من تأثیر اندکی بر تندرستیام دارم.تندرستی من پیشاپیش از راه وراثت تعیین شده است.امور پزشکی باید به کارشناسان آن واگذار شود.برای اینکه بهراستی تندرست باشم، ناچارم از بسیاری از چیزهایی که لذت میبرم دست بکشم.پزشکان آدمهای بهدردنخوریاند.باید درد را تحمل کنی و صدایت هم درنیاید.اگر پای تندرستی من سالها میلنگیده است، بهبود من نیز سالها طول خواهد کشید.تغییر کردن کاری بس دشوار است.پس از رسیدن به سن … (جای نقطهچین عددی بگذارید)، تندرستی آدمی رو به افول میرود.من نمیتوانم احساساتم را مهار کنم.آدمها بهگونه ذاتی یا تندرست هستند یا نیستند.سرانجام، درباره بیماری چه باوری دارید؟از کجا میدانید بیمار شدهاید؟بیماری چه معنایی برای شما دارد؟چند تا از موارد زیر به این معناست که بیمار شدهاید؟ آیا میتوانید موارد دیگری را برشمارید؟درد دارم.غمگینم.خسته و کسلم.احساس ضعف و بیحالی میکنم.میلی به خوردن غذا ندارم.دوست ندارم کسی در کنارم باشد.ناچارم در طول روز در بسترم استراحت کنم.نمیتوانم بهروشنی فکر کنم.صبحها دوست ندارم از رختخوابم بلند شوم.نمیتوانم کار کنم.
مردم به من میگویند مریضم.پزشک به من میگوید مریضم.حالت تهوع دارم.تب دارم.ناچارم پیش پزشک بروم.احساس دلهره و نگرانی میکنم.نمیتوانم کارهای دلخواهم را انجام دهم.نمیدانم چه بلایی سرم آمده است.آسیب و جراحت از نگاه شما چه معنایی دارد؟چند تا از موارد زیر به این معناست که دچار آسیب و جراحت شدهاید و آیا میتوانید موارد دیگری را برشمرید؟نمیتوانم راه بروم.نمیتوانم ورزش کنم.ناچارم به بیمارستان بروم.استخوانهایم شکسته است.همه بدنم درد میکند.
تا مدتها شفا نخواهم یافت.ناچارم پیش پزشک بروم.دچار کوفتگیام.باید در بسترم بمانم.خونریزی دارم.نمیتوانم برخی اندامهای بدنم را مانند گذشته بهکار گیرم.اینک میتوانید این موارد از باورها را به بوته آزمایش بگذارید.درباره حوزهای از تندرستی بیندیشید که در آن به خواسته خود دست نیافتهاید.بنویسید چرا در آن حوزه به خواسته خود نرسیدهاید.این نوشتهها، پیرامون باورهایی که درباره تندرستی دارید به شما چه میگویند؟چه باورهایی دارید که با دگرگون کردن آنها میتوانید امکان دستیابی به خواستهتان را افزایش دهید؟
یک شاهد بیطرف تا چه اندازه دلایل ناکامی شما را که روی کاغذ نوشتید خواهد پذیرفت؟آیا میتوانید باورهایتان را از واقعیات جدا کنید؟همه باورها، چه حقیقت داشته باشند چه نه، پیامدهایی دارند، زیرا ما بر پایه باورهایمان رفتار میکنیم. باورها از روی کردار ما شناسایی میشوند، نه از روی گفتار ما. باورها همچنین پیامدهای بیوشیمیایی برای بدن ما دارند. باورها میتوانند مسموم باشند؛ تحمل فرسودگی و کهنگی باورها بر دوش بدن ماست. همانگونه که بارها دیدهایم، خشم، افسردگی و احساس درماندگی برخاسته از باورهایی است که درباره خودمان و دنیا داریم و همگی برای تندرستی ما خطرآفرینند. بیشتر باورهای ما درباره تندرستی، هرچند که به زبان نمیآیند، بر این پیشفرض استوارند که ما در برابر حمله میکروبهای مهاجم ناتوانیم.یکی از راههای کاوش و شناسایی باورهایی است که درباره تندرستی خود دارید:
اینکه چه چیزی شدنی است و اینکه به باور شما سهم شما در تندرستیتان در کجا پایان مییابد و دخالت پزشکان از کجا آغاز میشود. با شناسایی باورها، از گستردگی مداخلات و تجویزهای پزشکی انگشت به دهان خواهید ماند. برای نمونه، خوردن آسپیرین شاید سردرد شما را برطرف کند ولی آن تنش عضلانی که سردرد را پدید آورده است، همچنان پایدار خواهد ماند. شما جلوی پیامی را که میگوید چیزی درست کار نمیکند، گرفتهاید.درست یا نادرست؟گمان میکنید چند تا از گفتههای زیر به تأیید پژوهشهای پزشکی رسیده است؟
تنها عاملی که با بیشترین احتمال میتواند به حمله قلبی در بزرگسالان بینجامد، خشم و کینه پایدار در روابط با دیگران است.
بودن در کنار گلهای مصنوعی میتواند حمله آسم را در پی داشته باشد.
داشتن دفترچه خاطراتی که در آن احساساتتان را درباره رویدادهای مهم زندگی یادداشت میکنید، اثر بسیار مثبتی بر دستگاه ایمنی بدن شما میگذارد.
مرگومیر کسانی که دستکم یک روز در هفته در برنامههای نیکوکارانه شرکت میکنند، نصف کسانی است که در چنین کارهایی شرکت نمیکنند.
مسکنهای طبیعی که بدن تولید میکند ـ آندورفینها و آنکفالینها ـ دهبرابر از مورفین نیرومندترند.
تماشای شنای ماهیهای گرمسیری در آکواریوم، فشار خون و ضربان قلب را کاهش میدهد.
دید کسانی که با عمل جراحی، چشم خود را دریکی از حالات نزدیکبین، دوربین یا طبیعی تنظیم میکنند، بهسرعت تغییر مییابد؛ تا آنجا که چشمپزشک ناچار است برای آنان عینکی با لنزهای متفاوت تجویز کند.بیگمان حدس زدهاید که همه این گفتهها بهجز مورد شماره ۵، به تأیید پژوهشهای پزشکی رسیده است. (مسکنهای طبیعی بدن ما نه ده برابر، بلکه صد برابر نیرومندتر از مورفیناند.)پژوهشگران کشف کردهاند که تأثیر خشم و کینه در بروز حملات قلبی بسیار بیشتر از هرگونه رژیم غذایی یا تأثیرات محیطی است. البته آنان نمیگویند که خشم و عصبانیت همیشه بد و زیانبخش است، بلکه آنچه «قلب شما را میشکند» تبدیل کردن خشم و کینه به «روال زندگی» است؛ یعنی اینکه مردمان دیگر و رویداهای زندگی را تهدیدی علیه خود به شمار آورید و همیشه با ترس و دلهره و جبههگیری دربرابر دیگران بکوشید از دارایی خود مراقبت کنید، چنانکه گویی دیگران قصد دارند آن را از دست شما بگیرند. بیگمان، داشتن برخی باورها برای در پیش گرفتن این شیوه ضروری است.انسانها میتوانند در کنار گلهای مصنوعی نیز دچار حمله آسم شوند؛ البته به شرطی که باور داشته باشند آن گلها طبیعیاند. دستگاه ایمنی بدن ما نه به واقعیت، بلکه به آنچه به تصور و باور ما واقعی است، واکنش نشان میدهد.
این یعنی اینکه با دگرگون کردن برداشتها میتوان واکنشهای دستگاه ایمنی بدن را دگرگون کرد.پژوهشهای گوناگون نشان میدهد نوشتن خاطرات تأثیر مثبتی بر تندرستی دارد. روانشناس، جیمز پنبیکر، در پژوهشی از گروهی از دانشآموزان خواست احساساتشان را درباره رویدادهای نگرانکننده و بحرانی زندگی در یک دفترچه یادداشت کنند. از گروهی دیگر از دانشآموزان (گروه کنترل) خواسته شد رویدادهای بیاهمیت زندگی را در دفترچه خاطراتشان یادداشت کنند. یافتههای این پژوهش، که چهار روز به درازا کشید، نشان داد دانشآموزانی که رویدادهای نگرانکننده را در دفترچهشان یادداشت کرده بودند، طی شش ماه آینده کمتر از گروه دیگر به پزشک مراجعه کردند. پنبیکر همچنین در این پژوهش دریافت دستگاه ایمنی بدن این دانشآموزان شش هفته پس از پایان پژوهش چهارروزه، کارکرد بهتری داشت. پس میبینیم که حتی نوشتن خاطرات روزانه برای تقویت روحیه افراد سودمند و کارساز است. شاید نوشتن باعث میشود رویدادهای بحرانزا را خود بیرون برانید تا بتوانید با نگاهی گسسته، از آنها درسی فرابگیرید و به دور از احساسات به بررسی آنها بپردازید.
پرداختن به کارهای نیکوکارانه یکی دیگر از روشهای فراتر رفتن از خود و پیوند با دیگران است که در برابر برانگیختن خشم و کینه جای دارد. یافتههای پژوهشی فراگیر درباره تندرستی که به مدت ده سال در ایالت میشیگان درباره 3000 مرد انجام گرفته گویای آن است که میزان مرگومیر مردانی که بهطور منظم به کار داوطلبانه و نیکوکارانه سرگرم بودند، نزدیک به دوونیم برابر کمتر از کسانی بود که چنین کارهایی انجام نمیدادند. اگر تاکنون به تماشای ماهیهای گرمسیری یک آکواریوم نشسته باشید، بیگمان پی بردهاید که این کار حالتی از رهایی و آسودگی در شما میآفریند. انگار چیزهای دوستداشتنی و زیبایی در تماشای حیات طبیعی وجود دارد که الگوهای انتزاعی قادر به تقلید آن نیستند. در پژوهشی که درباره مبتلایان به فشار خون بالا صورت گرفت، مشخص شد تماشای ماهیهای گرمسیری آکواریوم فشار خون آنان را کاهش میدهد، اما تماشای یک آکواریوم خالی به بالا رفتن فشار خون ایشان میانجامد و آنان را بیحوصله میکند. ما شما را به سرمایهگذاری در خرید آکواریوم ماهیهای گرمسیری تشویق نمیکنیم، بلکه آرامش و آسایشی که این آکواریومها به ارمغان میآورند، دلخواه ماست.تغییر میزان دید در کسانی دیده میشود که دچار اختلال چندگانگی شخصیتاند.
چنین کسانی در زمانهای گوناگون در قالب شخصیتهای متفاوت فرومیروند و هر شخصیت خود را تنها شخصیت میداند و شخصیتهای دیگر را انکار میکند. چندگانگی شخصیت اغلب از بحرانهای دوران کودکی سرچشمه میگیرد که طی آن یک یا چند بخش وجود شخص از بخشهای دیگر گسسته میشود. ممکن است یک شخصیت دیدی کامل داشته باشد، ولی دید شخصیت دیگر نارسا باشد. این یعنی دید چشمی نمیتواند همواره ثابت باشد و همه شخصیتهایی که چشمهای یکسانی دارند نمیتوانند بینایی یکسانی داشته باشند.باورها مانند داراییهای ما هستندما بهگونهای درباره باورها سخن میگوییم که گویی دارایی ما هستند. گفتاری که در اینباره بهکار میبریم آشکارا این را نشان میدهد: ما «دارای» باوریم. ممکن است باورها را «برگزینیم»، «بهدست آوریم» یا به «ارث ببریم». میگوییم مردم باورها را «نگه میدارند» و به آنها «وفادارند». ما از باورهایمان «دست برمیداریم» و از «داشتن» آنها چشم میپوشیم. آنها را «وامیگذاریم»، «ترک میکنیم» و «از دست میدهیم».
اگر باورها داراییاند، ما مالک آنهاییم. برخی باورها، گرانبها و برخی دیگر خردهریزند. ما برخی باورها را در برابر دیدگان همگان مینهیم اما برخی دیگر بسیار ارزشمندتر از آناند که در دسترس همه قرار گیرند. ما باورها را به روشهای گوناگونی برمیگزینیم و آنها را همانند اثاث منزل بهگونهای میچینیم که با یکدیگر ناهماهنگ نباشند. ممکن است برخی باورهایمان را دوست داشته باشیم، ولی آنها با چینش باورهای ما «جور» درنیایند. اگر باورهایتان را داراییهایی بدانید که میتوانید هر یک را به خواست خود برگزینید یا دور بیندازید، دنیای درونتان را چگونه با آنها آذین خواهید کرد؟باورهای سودمنداگر تاکنون باورها را مقولاتی درست یا نادرست میپنداشتهاید، دور نیست که به این تیتر نگاهی دوباره انداخته باشید. انالپی پیشنهاد میکند که بهتر است به جای باورها، «پیشفرضها» را بهکاربرد.
پیشفرضها نوعی دستور کار و شبیه به باورها هستند با این تفاوت که آنها را خودتان برمیگزینید. شما نمیدانید آیا پیشفرضها درستاند یا نه، اما بهگونهای رفتار میکنید که گویی درستاند و توجهتان بیشتر به پیامدهای آنهاست. این کاری منطقی است، زیرا ما هرگز بهدرستی نمیدانیم آنچه به آن باور داریم درست است یا نه، اما پیامدهای هر باوری واقعی است.شما تا هنگامی به پیشفرضها وفادار خواهید ماند که نتایجی که از آنها میگیرید به افزایش تندرستی شما بینجامند و اگر نظر شما را تأمین نکنند دست به تغییر یا اصلاح آنها خواهید زد. از آنجا که باورها بر پیشگوییهای ناگزیرساز استوارند، اگر با درست پنداشتن آنها دست به عمل بزنید، احتمال اینکه به نتایجی سازگار با آنها دست یابید افزایش مییابد.دوست دارید چه پیشفرضهایی درباره تندرستی و بیماری داشته باشید؟ کدامیک از آنها برای شما مثبت و پشتیبانیکننده است؟در زیر چند نمونه از آنها را پیشنهاد میکنیم:
دوره مرتبط:
○ بدن شما بهگونه طبیعی سالم استاصلیترین فعالیت بدن ادامه بقا و ترمیم و بازسازی خود است. بدن بهگونه طبیعی خود را شفا میدهد. هرگاه جایی از بدن ما خراش کوچکی بردارد، بدن بیدرنگ دست به ترمیم جراحت میزند. پوست خراشیده ترمیم میشود و زخم بهبود مییابد. بدن حتی در بدترین شرایط میکوشد خود را شفا دهد و ادامه زندگی را ممکن کند. بدن میتواند با انجام دادن کارهای لازم هرگونه بیماری را شفا دهد. مسئله اصلی تشخیص این است که کارهای لازم کداماند. بیماری و ناخوشی حالتهاییاند که در آنها بدن از تعادل خارج میشود. شفا عبارت است از بازگشت به تندرستی یا تعادل. این یعنی شما میتوانید به بدن خود اطمینان کنید. پیامهایی که
بدن در شکل احساس درد و ناخوشی میفرستد گویای آن است که چیزی درست کار نمیکند و نیازمند توجه شماست. بدن حریف فرصتطلبی نیست که سر ِبزنگاه شما را به زمین بکوبد.
○ میتوانید از هر بیماری درسی بیاموزیدتوانایی شگفتانگیز شفابخشی بدنتان را احساس کنید و در اینباره بیندیشید که پیش از بیمار شدن چه رخ داد. گمان میکنید چه عواملی در بیماری شما دخیلاند؟ ممکن است مهار برخی عوامل در دست شما نباشد، اما بیگمان عوامل دیگری خواهند بود که میتوانید بر آنها تأثیر بگذارید و تغییرشان دهید.
○ ذهن و بدن ساختاری یکپارچهاندریزترین فکر شما در بدنتان تأثیر میگذارد و کوچکترین کاری که با بدنتان میکنید بر افکارتان مؤثر است. میتوانید از افکاری که تندرستیتان را به خطر میاندازند، دوری جویید و افکاری را پرورش دهید که آن را به اوج میرسانند.
○ نشانههای بیماری، نشانه چیزیاندبه جای اینکه بیدرنگ درصدد رفع نشانههای بیماری برآیید، دریابید آنها نشانه چیستند. اگر به آنچه بدنتان میخواهد بگوید توجه کنید، با خودتان همگام و از آنچه در لایههای عمیق وجودتان میگذرد، آگاهتر خواهید شد.زیرسازههای باورهاباورهای ما از برخی زیرسازهها ساخته شدهاند. ما چیزهایی را که به آنها باور داریم، به روشی متفاوت با چیزهایی که به آنها شک داریم، باز مینمایانیم.درباره چیزی بیندیشید که به آن باور دارید. نه درباره چیزی مناقشهبرانگیز، بلکه درباره چیزی بدیهی مانند طلوع خورشید در صبح فردا یا کشوری واقعی که تاکنون به آنجا نرفتهاید. اکنون با داشتن این فکر در سرتان، به کیفیت تصویری که در ذهنتان میبینید توجه کنید. از روی فهرست زیرسازهها، زیرسازههای باورهایتان را یادداشت کنید. به اندازه و وضوح تصویری که میبینید و جای این تصویر در میدان دیدتان توجهی ویژه نشان دهید. مهم نیست که محتوای واقعی این تصویر چیست. اگر از یکی از زیرسازههای فهرست سر درنمیآورید یا نمیتوانید آن را بهکار ببندید، از آن بگذرید. اگر هم کیفیتی از تصویر یا صدا توجه شما را جلب میکند، ولی در فهرست نیست، آن را یادداشت کنید.سپس درباره چیزی بیندیشید که به آن شک دارید و آن را بهگونه آشکار و روشن به تصویر بکشید. برای نمونه، کفش شما به یک فیل تبدیل میشود. به این تصویر بنگرید. محتوای آن هرچه باشد، زیرسازههای آن را
از روی فهرست، همانگونه که با باورهایتان چنین کردید، بررسی کنید. آنها بهگونهای تأملبرانگیز از زیرسازههای باورهایتان متفاوت خواهند بود.احساس یقینی را که درباره باورها دارید، با یک زیرسازه اشتباه نگیرید. این یقین واکنشی به ساختار آن زیرسازه است، نه بخشی از آن. بهگونهای مشابه، شکی که به شما دست میدهد بخشی از آن زیرسازه نیست، بلکه واکنش به شیوهای است که شما آن را باز نمایاندهاید.تغییر باورهاشاید باورهایی را کشف کرده باشید که بخواهید آنها را تغییر دهید. آیا باور دارید که میتوانید باورهایتان را تغییر دهید؟ بیگمان در گذشته چنین کاری کردهاید وگرنه اکنون به همان چیزهایی باور داشتید که در کودکی باور داشتید. همه ما سطل زباله مخصوصی داریم که پر از باورهایی است که دور ریختهایم.شما نمیتوانید بهسادگی باوری را دور بیندازید، زیرا فضای خالی بزرگی در دنیای ذهنتان به جا خواهد گذاشت. ناچارید باور دیگری را که ترجیح میدهید داشته باشید، جایگزین آن کنید. در انالپی شگردهای گوناگونی برای دستکاری در باورها و تغییر دادن آنها وجود دارد. اگر باوری در خود یافتید که دوست دارید آن را تغییر دهید از خود بپرسید:این باور با تندرستی من چه میکند؟آیا تندرستی مرا بهبود میبخشد؟من با داشتن این باور چه میکنم که به تندرستیام آسیب میرساند؟این باور چگونه به من کمک میکند؟ممکن است با طرح این پرسشها، درباره باور قدیمیتان به شک بیفتید. آیا این باور در همه شرایط درست است؟ آیا دیگران هم چنین باوری دارند؟ اگرنه، چرا؟ به موقعیتی توجه کنید که با باور قدیمی شما سازگار نیست. سپس درباره باورهایی بیندیشید که در دهه گذشته وارد حوزه دانش پزشکی شده و بعد، از آن خارج شده است. دانش پزشکی هم ممکن است اشتباه کند؛ همچنان که تاکنون اشتباهات فراوانی مرتکب شده است. نگاهی به سطل زباله باورهای قدیمی خود بیندازید. در آنجا چه مییابید؟سپس از خود بپرسید:ترجیح میدهم چه باوری داشته باشم؟با این باور تازه، تندرستی من چگونه بهتر از پیش خواهد شد؟با این باور تازه، تندرستی من چگونه بدتر از پیش خواهد شد؟بر پایه باور کهنه، بهترین چیزی که میتواند رخ
دهد چیست؟بر پایه باور تازه، بهترین چیزی که میتواند رخ دهد چیست؟چه چیزی ممکن است مرا از پذیرش این باور تازه بازدارد؟از پیش در زندگی من چه چیزی وجود دارد که با این باور تازه سازگار است؟باور تازهام با خودپنداریام چگونه سازگار خواهد شد؟با مطرح کردن این پرسشها درخواهید یافت که تغییر دادن باورها نهتنها شدنی، بلکه آسان نیز هست، به شرطی که:
○ به جای باور پیشین باور دلخواهتان را جایگزین کنید.
○ پیامدهای مثبت باور کهنه را همچنان نگه دارید.
○ باور تازه با خودپنداریتان هماهنگ باشد.
○ از آن پس، بر پایه باور تازهتان عمل کنید.
دیدگاهتان را بنویسید