صور فلکی در خانواده
صور فلکی در خانواده
بررسی صور فلکی خانوادگی بر اساس کار برت هلینگر
نویسندگان: تیم و کریس هالبوم
چندین سال پیش، من و تیم هالبوم با گروهی متشکل از 20 متخصص NLP ملاقات کردیم و قصد داشتیم نقشپذیری و بن مایههای روحی- روانی را که در آگاهی این افراد و سیستمهایی که در آن زندگی میکنند وجود دارد را بررسی کنیم. ما با استفاده از ایدهای که الهام گرفته از چندین منبع و افراد مختلف ازجمله سیستم های خانواده که مبدع آن برت هلینگر و ویرجینیا ساتر بودند، تفکر سیستمی، نظریه آشوب و زمینه های مورفوژنتیک بود این کار را آغاز کردیم. در این کار تمرکز ما بر کار کردن با الگوهای شکل گرفته در سیستمهای خانوادگی و سازمانی بود.
ما کار را با بررسی اینکه چرا افراد انواع مشخصی از تجربیات نقش پذیری را جذب میکنند، شروع کردیم. هر کس در زندگی خود دارای نوعی مسئله است که به نظر می رسد موضوعی دائمی باشد. معمولاً افراد دارای مجموعهای از نقشپذیریها هستند که در این موضوع یا بن مایه مداوم نقش دارند.
به عنوان مثال، برخی افراد مدام درگیر موضوعاتی پیرامون ترس از رها شدن هستند. این افراد به طور ناخودآگاه تجربیات رها شدن را در روابط شخصی و کاری خود جذب خواهند کرد. افراد دیگر در مورد عشق، اعتماد، عزت نفس، صبر و غیره مسائل مداومی دارند . اگر به الگوی خانوادگی یا سابقه خانوادگی یک فرد نگاه کنید، معمولاً متوجه می شوید که یک موضوع مشخص به طور مداوم برای نسلهای مختلف در یک خانواده وجود داشته است.
چگونه است که ما این تجربهها نسل به نسل در خانواده جذب میکنیم؟ آیا ممکن است در پس اینها بنمایه یا الگوهای موضوعی وجود داشته باشد؟ برای بررسی این سؤالات، ما به کار با سیستمهای خانوادگی برت هلینگر پرداختیم.
هلینگر معمولاً با گروهایی بزرگ از مردم کار میکند. روش او این است که مراجع از بین مخاطبان افرادی را برای ایفای نقش انتخاب میکند. هر یک از افراد به عنوان جانشینی برای به تصویر کشیدن یکی از اعضای خانواده که به عنوان اوو در نقش او انتخاب شده عمل میکند. سپس هلینگر از مراجع میخواهد که اعضای خانواده جانشین را در رابطه فضایی با خودش قرار دهد. با ایجاد یک طبقه بندی فضایی از خانواده یا منشاء ، بن مایه و مضامین ناخودآگاه ناکارآمدی که در سیستم خانواده وجود دارد به طور باورنکردنی آشکار میشود.
گویی فرآیند مرتبسازی و چینش فضایی اعضای خانواده، دروازهای را به ذهن ناخودآگاه خانواده مراجع میگشاید و موجب میشود که هر یک از افرادی که به عنوان جانشینی برای اعضای خانواده مراجع هستند مانند آنتنی عمل کنند که به ضمیر ناخودآگاه بزرگتر سیستم خانواده مراجع ضربه میزنند و به آن وارد میشوند. جانشینان قادر به بازیابی اطلاعاتی هستند که معمولاً خارج از دسترس بوده زیرا به چیزی خارج از خودشان ضربه می زنند.
به عنوان مثال، در کاری که ما (با الهام از هلینگر) انجام دادیم یکی از مراجع افرادی را به عنوان جانشین برای مادر، پدر، برادر و خواهر خود مستقیماً پشت سر خود قرار داد تمامی اعضای خانواده در فاصله مشابه ایستاده بودند. این مراجعه کننده گزارش داد که او همیشه احساس میکرده مجبور به انجام کارهای خوب ، خوب به نظر رسیدن و کنار هم نگه داشتن خانواده است. او احساس میکرد مسئولیت بزرگی بر دوشش است و انگار دنیا روی شانه هایش سنگینی می کرد. مراجعه یک برادر نیز داشت که مرده به دنیا آمده بود و برادر بزرگتر او بود. او احساس عمیقی از بودن برادرش روی دوشش داشت، اگرچه قبلاً هرگز متوجه این موضوع نشده بود. او سپس متوجه شد که ناخودآگاه دارد سرنوشت برادر مرده خود را بازی می کند!
این فرد همچنین متوجه شد که او نباید کسی باشد که خانواده را کنار هم نگه میدارد، بلکه این کار باید به عهده برادرش باشد. جانشینهایی که نقش مادر و پدر او را بازی میکردند و در فاصلهای دور پشت سر او قرار داشتند، احساس میکردند که با او “بدون ارتباط” هستند. افرادی که نقش برادر و خواهر او را بازی میکردند میگفتند که احساس میکنند مجبور به حفظ اسرار هستند.
پس از اینکه هر یک از افراد نقش آفرین احساسات خود را بیان کرد و توسط مراجع و خود او تایید متقابل شد، به سمت آرایش فضایی مدبرانهتر و کارسازتری رفتند. مراجع والدین خود را در حالی که همه خواهر و برادرهایش رو به آنها بودند، در مقابل خود قرار داد. خواهر و برادرها به ترتیب تولدهایشان قرار گرفتند که و این نقش آفرینی با برادری که مردهزاده شده بود شروع شد که اتفاقاً احساس بسیار خوبی داشت که توسط والدین و سایر فرزندان تأیید شد. سپس مراجع به فردی که در نقش برادر مرده بود گفت که دیگر برای او زندگی نخواهد کرد. مراجع پس از انجام این کار بسیار احساس رهایی کرد. پس از این فرآیند، مراجع ابراز کرد که احساس عمیقی از آرامش و ارتباط در درون خود و خانواده اش را تجربه میکند.
درکی که ما از این روش بدست آوردیم این بود که در سیستمهای خانواده طبیعی یک پیوند قوی بین افراد وجود دارد که نمیتوان آن را شکست. حتی اگر یکی از اعضای خانواده، خانواده خود را انکار کند، یا از سیستم بیرون رانده شود، آن فرد همچنان ناخودآگاه به سیستم خانواده وابسته است و بخشی از ذهن خانواده بزرگتر است. همین امر در مورد کودکان مرده به دنیا آمده یا نوزادانی که سقط شده اند نیز صدق میکند. آنها هنوز به سیستم خانواده وابسته هستند.
وقتی خانوادهای این اعضای تایید نشده خود را فراموش میکنند و آنها را در سیستم نمیگنجانند – یا زمانی که یکی از اعضای خانواده طرد میشود – آنگاه سیستم خانواده به طور ناخودآگاه سعی میکند سیستم را متعادل کند و ضرر را جبران کند. معمولاً بسیاری از الگوهای ناکارآمد در نتیجه این فرآیند یکسانسازی طبیعی ظاهر میشوند. در مورد مراجعه کننده با کودک مرده بر دوش، او ناخودآگاه فقدان را با تلاش برای زندگی سرنوشت کودک مرده جبران میکرد.
تنها راهی که بوسیله آن نظام یک خانواده میتواند به طور واقعی متعادل شود این است که آگاهانه شکافهایی را که باعث ایجاد الگوها و مضامین ناکارآمد در سیستم میشوند، بپذیرد. و سپس آن شکافها را با اطلاعات مناسب پرکند. با انجام این کار، سیستم اطلاعات جدید را یکپارچه میکند و تعادل خود را دوباره به دست می آورد، بنابراین جاذبهای تجربیات منفی را که به طور ناخودآگاه به عنوان بخشی از فرآیند یکسانسازی عمل میکردند را آزاد میکند. در مورد مراجعه کننده ای که قبلاً ذکر شد، برای سیستم به عنوان یک کل مهم بود که کودک مرده به دنیا آمده را دوباره به سیستم معرفی کند و سپس مراجع تایید کند که دیگر زندگی خود را برای او نخواهد گذاشت و به جای او زندگی نخواهد کرد.
جالب اینجاست که کلمه “فرم” بخشی از کلمه “اطلاعات” است. عمل آوردن اطلاعات جدید به سیستم یا میدان خانواده، فرم درون میدان را التیام میبخشد. به همین دلیل است که آموزش مجدد سیستم خانواده با اطلاعات جدید بسیار مهم است، زیرا در این صورت سیستم میتواند شروع به تکامل به شکل جدیدی در میدان وجودی خود کند که برای همه بخشهایی که در کل این سیستم به عنوان میدان وجود دارند، غنیتر و کارسازتر باشد و سیستم یاد میگیرد به گونهای کار کند که کارآمدتر باشد، کل سیستم شروع به جذب تجربیاتی میکند که بازتابی از یادگیریهای جدید و یادگیریهای سطح بالاتر آن سیستم است.
اگر میدان و سیستم درون میدان متعادل و یکسان شوند، جاذبهای تجربیات مثبت به طور خود به خود ظاهر می شوند و مضامین و بن مایههای جدیدی شکل میگیرند.
از آنجا که ما در یک جهان هولوگرافیک زندگی میکنیم، طبیعی است که با انجام این نوع کار، مراجع قادر میشود تا با وارد کردن اطلاعات جدید به سیستم خود، شفا را در سراسر میدان خانواده ایجاد کند. مراجع بخشی جدایی ناپذیر از ذهن خانوادگی بزرگتر است. اگر بتواند با آن ذهن بزرگتر هماهنگ شود، اساسا میتواند آن را درمان کند. با کمک جانشینها، مراجع میتواند به راحتی میدانی که خانواده او را نشان میدهد درک کند. سپس او میتواند اطلاعات جدیدی را از طریق بخشهای جانشین کل سیستم و میدان خانواده ارائه دهد.
در طول این آزمایش، اعضای گروه تمرین به سرعت توانستند بنمایه موضوعی روحی-روانی ذهن تمامی خانوادهها را به روشی عمیق کشف کنند. علاوه بر این، افرادی که در هر گروه نقشآفرینی میکردند، میتوانستند اطلاعات مربوط به سیستم خانواده مددجو را با دقت شگفتانگیزی ارائه دهند.
در تمامی موارد، مراجعین گزارش دادند که نگرشها و زبان بکار رفته توسط افرادی که نقش اعضای خانواده آنها را ایفا میکنند با اعضای خانواده هماهنگی بسیار دقیقی دارد. مشخص شد که افرادی که به عنوان جانشین نقش اعضای خانواده مددجو را ایفا میکردند، دقیقاً همان افکار و احساسات اعضای واقعی خانواده را تجربه کرده بودند!
تحقیق و ترجمه :گروه تحقیقاتی احمد نوری
جلسه صور فلکی خانواده
این ما را به یک فرض اولیه هدایت میکند که یک سیستم ناخودآگاه خانوادگی وجود دارد که مانند یک میدان مورفوژنیک عمل میکند که با نیت مثبت و مهارت بین فردی مناسب میتوان آن را درک کرد و از آن بهره برد. مضامین خانوادگی، خطوط داستانی و بنمایههایی که در هر مورد ازدرک آگاهانه مراجعان پنهان مانده بود، به طرز قابل توجهی افشا شد.
یکی از اعضای گروه که درد مزمن لگن داشت، گزارش داد که بعد از انجام این نوع کار سیستمهای خانوادگی احساس کاملاً متفاوتی دارد و دردش از بین رفته است! یکی دیگر از اعضا در حال گذراندن یک طلاق دردناک بود و تصمیم گرفت روی آن کار کند. او ابتدا نسبت به این کار احساس نارضایتی می کرد، اما بعداً در مورد طلاق خود – و فرآیندهای ناخودآگاه در سیستم خانواده که منجر به طلاق او شد، به بینش و وضوح عمیقی رسید. او بیان کرد که کشف این موضوعات و به رسمیت شناختن آنها، احساس آرامش زیادی برای او به ارمغان آورده است. یک نفر دیگر از این گروه که مشکل جدی سلامتی داشت اعلام کرد که به بینش شفافی رسیده اما نمیتواند مشخص کند که آیا چیزی تغییر کرده است یا خیر. او گفت که زمان مشخص خواهد کرد. بعدها همین روشها و فرآیندها برای حل مشکلات سازمانهای تجاری اعمال شد. باز هم، این منجر به جمعآوری اطلاعات مهم در مورد روشهای عملکرد و ناکارآمدی سیستم شد.
اگر شما هم دوست دارید که این فرایند را تجربه کنید برای شروع بازی با ایدههای سیستمهای خانواده، می توانید از روشی استفاده کنید که توسط لوکاس درک ، مربی NLP در موسسه IEP در هلند توسعه یافته است. او از شما میخواهد که خود را در رابطه با همه مردم جهان، از دور و نزدیک تصور کنید، و سپس از شما می خواهد که ساب مدالیتههای مرتبط با مکان خود را نسبت به افراد مختلف بررسی کنید.
به عنوان مثال، توجه داشته باشید که مردم آفریقا، چین، ایالات متحده آمریکا و شهر یا کشور شما از نظر سابمدالیته کجا هستند. سپس افرادی را که دوستشان دارید یا به آنها نزدیک هستید در چشمان ذهن خود بیاورید. شما شروع به دریافت ایدهای خواهید کرد که چگونه ناخودآگاه آن افراد را به لحاظ مکانی مرتب کردهاید. با حرکت دادن افراد مختلف میتوانید امتحان کنید که چه اتفاقی میافتد. این کار را با در نظر گرفتن اکولوژی انجام دهید ( درنظر داشته باشید که همیشه می توانید آنها را به عقب برگردانید). سعی کنید جهت آنها یا ارتفاع خود را نسبت به آنها را تغییر دهید. استفاده از چنین سابمدالیتههایی یکی از راههایی است که گروه تمرین کننده از آن استفاده کردند تا فرآیندهای سیستمی که در حال توسعه آن بودند را در آینده خود تصور کنند. (فرایند همراهی با آینده future pace)
لوکاس درک کتابی با موضوع پانورامای اجتماعی درونی منتشر کرده است که نام این کتاب پانورامای اجتماعی: تغییر منظره ناخودآگاه با NLP و روان درمانی است.
تیم وکریس هالبوم از بنیانگذاران موسسه NLP & Coaching هستند. آنها اولین کسانی بودند که در سال 1997 برت هلینگر را برای آموزش رویکرد صور فلکی خانوادگی به ایالات متحده آوردند. تیم و کریس یک تور در چندین شهر را برای هلینگر ترتیب دادند تا کار خود را در سراسر ایالات متحده به نمایش بگذارند. مدت کوتاهی پس از اولین تور، چندین موسسه و متخصص NLP شروع به ترکیب کار هلینگر در هر کاری کردند – که باعث ایجاد جنبش جدیدی در کار صور فلکی خانواده در سرتاسر ایالات متحده و فراتر از آن شد.
دیدگاهتان را بنویسید